-
Shahid_a_akbar_eb
چهارشنبه 14 آذر 1403 18:49
خاطره ای از شهید علی اکبر ابراهیمی بشکانی که توسط سردار هدایتی نقل شدهاست روز اول بود و ما در خط مستقر بودیم و غذای کنسروی و مقداری نان خشکی به ما میداد و آب هم از یک جایی آماده کردیم، شب هم نگهبانی میدادیم عراقی ها در شب خیلی کم، تک و توکی یک خمسه خمسه می زدند، گلولهها اطراف ما زمین می خورد و من پیش خودم می گفتم...
-
a_qolami67
چهارشنبه 14 آذر 1403 10:18
خاطره شماره ۵ سال ۶۷بود زمانی که قطعنامه پذیرفته شده بود. من و دوستان عزیزم تو شلمچه تو خط بیست متری بودیم. یعنی با عراقی ها ۲۰متر فاصله داشتیم. یادمه در یکی از شبهای سرد وسوزان زمستان که تو سنگر خوابیده بودیم مهدی خواجه ای پتو را از روی من کشید و فریاد زد صبح شده پاشو نماز بخون. بلند شو بلند شو. ومن به رسم هر روز...
-
h_a_a
شنبه 10 آذر 1403 04:37
حسین عبداللهیان(علی) همینطوری که اقای حداد گفتند موقعی که محمد پایدار تیر خورد من پیک گردان حاج علی اردکانی بودم حاج علی به من گفت برو و سریع او را به سنگر فرماندهی بیاور و بگو تجهیزات کامل ببندد با کول پشتی و پوتین به پا بیاید به سنگر فرماندهی گردان موقعی که عباس امد بسیار ترسیده بود حاج علی گفت داخل بیا و بنشین و من...
-
h_h_haddad_z_z63
شنبه 10 آذر 1403 04:23
باسلام و احترام. تابسنان ۶۳ خط پدافندی کوشک (پاسگاه زید) به گروه ما ماموریت داده شد ورودی خط، دژبانی بگذاریم و آمد و رفت ها را کنترل کنیم. ظهر بود که مسیر را با طناب بستیم و مرحوم عباس محمدی نیا اولین نگهبان شد . پس از چند دقیقه صدای تیراندازی آمد با پای برهنه از سنگر دویدم بیرون . موتور تریل روی زمین افتاده لاستیک...
-
m_eghbal4
پنجشنبه 8 آذر 1403 15:03
به یاد دوست رزمنده و هنردوست، زنده یاد عباس محمدی نیــا جناب حجت الاسلام آشیخ محمدمهدی اقبال قسمت چهارم یکی دو هفته در آن مقر بودیم. روزها علاوه بر اینکه برای در امان ماندن از بمباران به کوه های اطراف سقز می رفتیم، آموزش عملیات و جنگیدن در کوه ها و دره ها را هم تمرین می کردیم. مجاور این مقر یک مدرسه ای بود که در آن...
-
a_qolami4
چهارشنبه 7 آذر 1403 11:03
خاطره شماره ۴ اصغر غلامی ------------ به هر حال پس از شکستهای مکرر برای توفیق اعزام به جبهه موفق شدیم در این مرحله خوددر خیل رزمندگان به یزد برسانیم. و ما را جهت سازماندهی به محلی که یادم نیست و لی فکر کنم در خیابان مهدی.. شاید جایی شبیه یک هنرستان بردند. انجا دیگر خیالمان راحت بود که دیگر موفق شدیم. رزمندگان باسابقه...
-
2a_bemani
دوشنبه 5 آذر 1403 13:07
بسیجیه از سنگر پرید بیرون و داد زد کمک....کمک.....بدادم برسد دار و ندارم رو بردن زیر انداز، روانداز، دستمال، حوله حموم، سفره نون، سجاده، کمربند، سایبون.... هر چی داشتم یکجا بردن رفیقش گفت:اینهمه چیزی چطوری آوردی تو سنگر بسیجیه گفت:اینهمه چیز کجا بود چفیه ام را بردن.....چفیه ام را بردن سلامتی کسایی که تموم دارائیشون از...
-
h_m_a_kh_t63
دوشنبه 5 آذر 1403 11:43
حاج محمدعلی شیخ زاده ---------- باعرض سلام.دراولین اعزام تیرماه۶۳یکروزکه مادوتاازبچه بسیجی هادرواحدپشتیبانی مشغول حمل یخ به خط اول درمنطقه شلمچه بودیم.جاده خراب اهوازخرمشهررابایستی طی کنیم.تابستان گرمی بوددایم داخل ماشین بایستی چفیه راخیس کنیم.ماشین هم چون کانتینرداشت وپشت خاکریزدرجلوی دیدمستقیم دشمن بودیم سرتاسرش گلی...
-
a_a_ghorbani
دوشنبه 5 آذر 1403 11:09
علی اکبر قربانی _____________ سلام و درود قسمت دوم عملیات رمضان بعد از شهادت حاج علی دهقان پاتک دشمن از مثلثی سوم شروع شد مثل مور و ملخ تانکهای تی ۷۲که برای اولین بار روسیه به عراق داده بود وبه هیچ عنوان با آرپی جی ۷ منفجر نمی شد وارد صحنه عملیات شدندفرمانده گردان شهید گرامی عزیز در ساعت ۱۰ صبح به شهادت رسید حجم آتش...
-
m_ebrahimi
یکشنبه 4 آذر 1403 08:11
=========*== https://s32.picofile.com/file/8480787668/m_ebrahimi_bashkani.jpg =========== از سمت راست خودم ( محمد ابراهیمی بشکانی ) حسن توکلی بنیزی علی توکلی بنیزی این عکس قبل از عملیات خیبر گرفته شده در کنار هورالعظیم و چون دفعه دوم جبهه رفتنم بود و هنوز صدای خمپاره را نمیشناختم. سوت خمپاره شنیدم رفتم سرخاکریز و گفتم...
-
m_eghbal3
پنجشنبه 1 آذر 1403 11:11
به یاد دوست رزمنده و هنردوست: زنده یاد عباس محمدی نیــــا جناب حجت الاسلام آشیخ محمد مهدی اقبال قسمت سوم جایی که به ضرورت روزگار، پادگان شهید مدنی ۲ نام گرفته بود، در حقیقت دانشگاه جندیشاپور اهواز بود که هنوز تکمیل نشده بود و ساختمانی نیمه سازبود. گفته میشد اسرائیلیها پیمان کار آن بوده اند که با قرار دادن دو ستاره...
-
m_eghbal2
پنجشنبه 1 آذر 1403 11:08
به یاد دوست رزمنده و هنردوست: زنده یاد عباس محمدی نیــــا جناب حجت الاسلام آشیخ محمدمهدی اقبال قسمت دوم خلاصه هر طور که بود مسئولین سپاه بهاباد را مجاب کردیم به ثبت نام، آنچه که ما را دلگرم میکرد حضور عده ای دیگر بود که آموزش ندیده بودند که گفتهاند: البلاءُ اذا عَمّت سُهِلت طبق معمول با مینی بوس آبی رنگ سپاه با...
-
m_eghbal
پنجشنبه 1 آذر 1403 09:56
به یاد دوست رزمنده و هنردوست: زنده یاد عباس محمدی نیــــا جناب حجت الاسلام آشیخ محمدمهدی اقبال قسمت اول با سلام ای عزیز دوستانم : چنان زهر فراقی ریختید در ساغر جانم که مرگ از تلخی آن، گِرد جان من نمی گردد اگرچه دست و دلم برای نوشتن فراق نامه ای دیگر، آن هم در رفتن دوستی که پاره ای از بهترین سالهای کتاب عمرم بدون او...
-
a_qolami_ashaar2
پنجشنبه 1 آذر 1403 03:34
اصغر غلامی ---------- دیشب سکوتی روح جنگل را تکان میداد انگار در ساحل درختی تشنه جان میداد دیشب صدای ریز علی در دشت می پیچید بامشعلی او راه روشن را نشان میداد بامشعلی از جنس ایثار وفداکاری درسی که بر هر عاشق دیوانه جان میداد دیشب پرستویی به مقصد کوچ چون میکرد درس سفر کردن به اوج آسمان میداد در کوچه های شهر من هربرگ...
-
h_h_h_z_namaz
چهارشنبه 30 آبان 1403 20:11
با سلام و احترام . ۴۲ روز تو خط پدافندی کوشک بودیم . یه شب در حال نماز جماعت خمپاره ای خورد رو سنگر درست برابر شانه چپ من سقف سنگر را سوراخ کرد و خاک ریخت رو شانه من ولی ترکشی تو نیومد چراغ فانوس خاموش شد همه به نماز ادامه دادند بجز پیش نماز که شیرجه رفت . یادم نیست نماز را به جماعت تمام کردیم یا فرادی نماز تموم شد...
-
h_borhani2
چهارشنبه 30 آبان 1403 12:54
========== حسین برهانی سلام وادب. حدودا ساعت ۲ نیمه شب با شهید اکبر شاهپوری کنار سنگر نشسته بودیم.شهید حسن عسکری اومد گفت گروه ما را صدا زدند آماده باشیم بغلش کردم حسن گریه منم گریه بالاخره خدا حافظی کردیم همراه گروه رفت.من میدونستم ناگهانی فرمانده گردان فاطمه الزهرا آقای فیاض براش مشکلی پیش آمده وآقای مهدی عسکری...
-
nameh_shahid_n
چهارشنبه 30 آبان 1403 11:55
=============== https://s32.picofile.com/file/8480693026/nameh_shahid_n2.jpg ================ https://s32.picofile.com/file/8480693034/nameh_shahid_n1.jpg ================
-
madar
چهارشنبه 30 آبان 1403 11:52
=================== https://s32.picofile.com/file/8480693018/madar_shahid_s_z.jpg =======================
-
h_borhani1
چهارشنبه 30 آبان 1403 11:35
سلام وادب.شب قبل از عملیات نصر ۷گردان های عملیاتی را به نزدیک ترین جا به قله های دوپازا در مرز سردشت بردند.در تاریکی شب صدای محمد رضا عبدالهیان را شنیدم .صداش کردم اونم صدای منو شناخت .شاید پنج متری بیشتر فاصله نداشتیم .به هم نزدیک شدیم پرسیدم کدام بچه های بهاباد هستن گفت ما گروهان الحدید هستیم شیخ محمد اقبال .بابا...
-
a_qolami3
چهارشنبه 30 آبان 1403 03:37
خاطره شماره ۳ اصغر غلامی ---------------- دفعات زیادی برای اعزام به جبهه مراجه کردیم که اگر همه موارد موفق شده بودیم الان حدود دوسه سالی از جبهه و رزمندگان خاطره داشتیم در این مرحله رفیق شفیق من اقای محمد رضا دادگر فرزند مرحوم استاد حسین بود نقشه کشیدیم بریم زیر پل نزدیک کوه سرخی و از پایگاه زیر پل اعزام بشیم . از بس...
-
h_hosein_h_z
سهشنبه 29 آبان 1403 21:18
=========== بسمه تعالی. حاج حسین حداد زاده سلام تابستان ۶۳خط کوشک یا همان پاسگاه زید عراقیها. گردان امام علی علیه السلام. فرمانده ،اقای علی اردکانی ، گروهان حر ،فرمانده، رمضان شفیعی روز اول. به علت بیماری به عقب برگشت. فرمانده جدید کاظم دهقانی اشکذری. (هردو بعدها شهید شدند). موقعیت.نزدیک دژ مرز ایران و عراق. فاصله تا...
-
a_qolami2
سهشنبه 29 آبان 1403 03:41
اصغر غلامی ------------ با سلام مجدد خاطره شماره 2سال 67بود برج 9هوا به شدت سرد و ما در خط کمین 20متری شلمچه بودیم. یکی از دوستان عزیز که باهم خیلی صمیمی بودیم آقای مهدی خواجه ای بودند. با اینکه ما با عراقی ها فاصله زیادی نداشتم و تازه آتش بس شده بود. نیروهای سازمان ملل هم حضور فعال داشتند و اوضاع رامرتب کنترل...
-
a_qolami_ashaar1
دوشنبه 28 آبان 1403 03:43
-------------- اصغر غلامی ---------------- این شعر را به مناسبت شهادت دوتن از همکلاسی های خوبم شهید علیرضا عالمی و شهید جلال کاظمی سرودم ------------- همکلاسیهای من رفتند روزی بیخبر زان که بودند از حقایقهای فردا با خبر بیخبر من بودم وازقافله جا ماندهام زین معما شد که من تنهای تنها ماندهام جبهه رفتن آن زمان مشروط...
-
a_bemani
یکشنبه 27 آبان 1403 09:57
https://s32.picofile.com/file/8480608626/IMG_20241117_100158_956.jpg ============== به نام خدا خاطره اولین برخورد _________________ تو منطقه آموزشی گتوند بودم داشتم میرفتم طرف چادر تبلیغات که یه دفعه جلوم سبز شد. با شور و شوق عجیبی گفت: سلام آقای بمانی شمام اینجایید؟ نگاش کردم قیافش آشنا بود اما اصلا نشناختمش ، یادم...
-
a_qolami1
یکشنبه 27 آبان 1403 03:48
اصغر غلامی --------- خاطره شماره 1.از دوران دفاع مقدس قدمن خیلی کوتاه بود 15سال بیشتر نداشتم. پس از التماسهای فراوان و گریه وزاری پیش جناب سرهنگ غنی زاده و رضوانی. و دستبردن توی شناسنامه. موافقت بچه های بالا را بدست اوردم و خوشحال و خندان جلو مسجد انقلاب سوار مینی بوس شدم.مردم برای خداحافظی با عزیزانشون اومده بودند...
-
h_m_a_kh_s63
شنبه 26 آبان 1403 11:46
حاج محمدعلی شیخ زاده ------------- سلام.سال۶۳که بنده۱۹سال داشتم.اوایل جنگ بودبعدازامتحانات سال یازدهم دبیرستان تابستان اعزام شدم به جبهه نیازشدیدبه نیروی پشتیبانی بوداکبرفتوحی بمااصرارکردماشین کانتینرداربمادادن یکساعت قبل ازاذان صبح میرفتیم کارخانه یخ اهواز۴۰۰عددقالب یخ ضخیم دونفری باپسرعمومیزدیم۱۵۰کیلومترراه خراب...
-
h_h_h_e36
شنبه 26 آبان 1403 11:34
با سلام و احترام. حاج حسین حدادزاده ----------- از موقعیت انتظار حرکت کردیم به سوی گرده رش حدود ۳۶پیچ را طی کردیم تا به بالای کوه رسیدیم. پیچها خیلی تند بود به طوری که ماشین های بزرگتر از تویوتا لندکروز نمی تونستن بپیچند . بعضاً ماشینها هنگام برگشتن می رفتن ته دره . در سنگرها مستقر شدیم . به علت بارش برف سنگین راه...
-
h_h_h_b2
شنبه 26 آبان 1403 11:31
حاج حسین حدادزاده ----------------- با سلام و احترام. بعد از پایان عملیات بیتالمقدس دو به موقعیت انتظار برگشتیم بعد از یکی دو روز حرکت کردیم به سمت مواضع تصرف شده در همین عملیات ستون یک آقای سعادتی راهنما شدند چون به محل مورد استقرار آشنا بودند ۸صبح تا حدود ظهر راه رفتیم رسیدیم به یه کوه و راه احداثی کور شد در همین...
-
h_h_h63
شنبه 26 آبان 1403 11:08
https://s32.picofile.com/file/8480497618/h_h_h.jpg ========== حاج حسین حداد زاده ========== سلام و احترام. تابستان ۶۳ از خط کوشک که ترخیص شدیم بردندمان زیارت امام رضا علیه السلام .این عکس به احتمال زیاد در جنگل گلستان در شمال گرفته شده . از راست آقایان.محمد بخشی مربی پرورشی بهاباد بودند بعدها منتقل شدند یزد. شهید محمد...
-
h_h_z5
جمعه 25 آبان 1403 15:49
با سلام و احترام. hosein haddad zadeh ------------- داستان گرده رش ۵ موقعیت انتظار بودیم دامنه کوههای گرده رش ومنتظر عملیات یه روز عصر تو چادر نشسته بودیم که سروکله آقای سعادتی پیدا شد با سه همراه . طوری که خود آغا گفت حدود ۲۶نفر از اسرای عراقی را داده بودند تحویل ایشون تنهایی که بیارتشون عقب بین راه همه در رفته بودند...