سلام:
حاج حسین ایمانی
--------------
زمستان سال۶۶اعزام شدیم کردستان مقرمان سقزتوی یه گاوداری بود.فرمانده گردان آقای عباس برهانی وگروهان آقای اقبال بودند.هوابسیارسردکه شبهاتا۱۷ و۲۰درجه زیرصفرمیرسید.توسوله های که مامیخوابیدیم.چندتاازاین بخاریهای پلارگردبزرگ گذاشته بود،یه شب برای اینکه یه کارخیری هم ماکرده باشیم چون فهمیده بودم نصف شب پنهانی رزمندهالباس همدیگررامیشورندیاپوتین هاراواکس میزنند. بلندشدم رفتم سوله بغلی وپیت های ۲۰لیتری که ازقبل دیده بودم برداشتم وبخاریهارانفت کردم تانصف شبی خاموش نشن وبچه هاسرمانخورند.وگرفتم خوابیدم .بعداز۱۰دقیقه یربع دیدم همهمه ای بلندشدیکی داره می گه خراب کاری شده ،یکی میگه کارضدانقلاب وسالن بشدت سردشده بود.همه مثل بیدمیلرزیدندوناسزامیگفتن، وبخاریهاخاموش،اون لحظه بودکه من متوجه شدم تو۲۰لیتری هاآب بوده نه نفت وجرات هم نمی کردم بگم کارمن بوده بلاخره دل وبه دریازدم وبه اقای اقبال جریان راگفتم تالااقل زودترپی به مشکل ببرندوبخاریهاراسرویس کنند.اقای اقبال به من گفتندحسین توبروزیرپتوودرنیاکه میکشند،من میرم جریان رایه جوری مگم .تااینکه ازتاسیسات اومدندویه موتوربرق داخل سالن روشن کردندچون برق نبودوشروع به سرویس بخاریهاکردند.درهمین حین چون هواخیلی سردبودودرب هاوپنجرهابسته، گازبنزین کارخودش راکردوچندتاازبچه ها گازگرفتگی پیداکردندودرحال خفه شدن بودن که درب هارابازکردندوهمه گردان راتواون هوای سردوبرفی ازسالن بیرون کردند.تا۲سه ساعتی که بخاریهاتعمیرشدندودوباره روشن شدندیه سرمای حسابی همه خوردند.این همه نتیجه کارخیرپنهانی مابوددراون شب خاطره انگیز