حاج محمدعلی شیخ زاده
----------
باعرض سلام.دراولین اعزام تیرماه۶۳یکروزکه مادوتاازبچه بسیجی هادرواحدپشتیبانی مشغول حمل یخ به خط اول درمنطقه شلمچه بودیم.جاده خراب اهوازخرمشهررابایستی طی کنیم.تابستان گرمی بوددایم داخل ماشین بایستی چفیه راخیس کنیم.ماشین هم چون کانتینرداشت وپشت خاکریزدرجلوی دیدمستقیم دشمن بودیم سرتاسرش گلی بودراننده شکم بزرگی داشت وقدکوتاهی.گرمااذیتش میکردفرمان ماشین هم توشکمش بود.به مامی گفت شماگازبدیدمن فرمان میدم
حاج محمدعلی شیخ زاده
-------------
سلام.سال۶۳که بنده۱۹سال داشتم.اوایل جنگ بودبعدازامتحانات سال یازدهم دبیرستان تابستان اعزام شدم به جبهه نیازشدیدبه نیروی پشتیبانی بوداکبرفتوحی بمااصرارکردماشین کانتینرداربمادادن یکساعت قبل ازاذان صبح میرفتیم کارخانه یخ اهواز۴۰۰عددقالب یخ ضخیم دونفری باپسرعمومیزدیم۱۵۰کیلومترراه خراب اهوازخرمشهرراطی میکردیم تاخط اول بایستی دریخچالهای بالای سنگرهابه نسبت کوچک وبزرگ خالی کنیم.خبرداریدگرما وپشه های مالاریا و..ظهربایستی برگردیم تیپ دوباره ماشین تحویل شیفت بعدبدیم.ماکه به نیت رضای خداودفاع ازانقلاب واسلام رفتیم متاسفانه برخی افراداین کار وزحمات رابه دیددیگری نگاه میکنند.درصورتیکه۴دفعه بنده اعزام شدم و۳مرحله اش رزمی بودم.