----------
دیشب سکوتی روح جنگل را تکان میداد
انگار در ساحل درختی تشنه جان میداد
دیشب صدای ریز علی در دشت می پیچید
بامشعلی او راه روشن را نشان میداد
بامشعلی از جنس ایثار وفداکاری
درسی که بر هر عاشق دیوانه جان میداد
دیشب پرستویی به مقصد کوچ چون میکرد
درس سفر کردن به اوج آسمان میداد
در کوچه های شهر من هربرگ پائیزی
با رنگهایش مژده رنگین کمان میداد
بابا به جای آب، خون داد وجوانی را
راحت گذشتیم از بر بابا که نان میداد
از سر زمین من عدالت رخت بربسته
کو وعده هایی را که یار مهربان میداد
قاسم به ما آموخت درس قهرمانی را
اومرد میدان بود و هرشب امتحان میداد
من غرق رویا بودم و در خواب میدیدم
از دور دستش را برای من تکان میداد
با همت و با کوشش و ایثار و جانبازی
درس شهامت بر منِ آزرده جان میداد
نالد "غلامی "در فراقش گاه و بیگاهی
او بر مزارش رفته و خوب امتحان میداد
402/9/21