حسین عبداللهیان(علی)
همینطوری که اقای حداد گفتند موقعی که محمد پایدار تیر خورد من پیک گردان حاج علی اردکانی بودم
حاج علی به من گفت برو و سریع او را به سنگر فرماندهی بیاور و بگو تجهیزات کامل ببندد با کول پشتی و پوتین به پا بیاید به سنگر فرماندهی گردان
موقعی که عباس امد بسیار ترسیده بود
حاج علی گفت داخل بیا و بنشین و من چون همشهری مان بود برای او چایی ریختم و جلوی او گذاشتم و گفتم بخور
عباس چون زیاد ترسیده بود گفت دندان های من را کرم خورده است و چایی نمی خورم
حاج علی اردکانی با تشر به عباس گفت فرمانده گروهان ما را کشتی و باید بروی اون طرف خاکریز و یک فرمانده از عراقی برای ما بیاوری
عباس هم باور کرده بود و حسابی ترسیده بود
بعد از یک ربع که گذشت حاج علی گفت حالا برو شب می فرستم دنبالت که بروی از عراقی ها یک فرمانده بیاوری
در این حادثه محمد پایدار کلیه خود را از دست داد در هور العظیم جاده خندق به شهادت رسید
خاطره سال ۱۳۶۳