https://s32.picofile.com/file/8482123968/pol_sh_kalhor.jpg
-----------
روایت های شنیده نشده از دوران دفاع مقدس
اعتراف دشمن به عظمت کار رزمندگان اسلام
عبور از پل افسانه ای شهید کلهر
هیچ رزمنده ای مطلع نبود که ما از کجا عبورش می دهیم. برای عبور رزمنده ها از پل مسوولی گذاشته بودیم و تاکید شده بود که نگذارید رزمنده ها متوجه شوند پل عبورشان به سمت ساحل دشمن در چه شرایطی هست..
بچه های رزمنده با همان ستونی که می آمدند بدون معطلی با فاصله یک یا دو متری از روی پل به سمت ساحل دشمن عبور می کردند .
به شکلی که هیچ رزمنده ای در لحظه اولیه متوجه نمی شد که روی پلی با ارتفاع حدود 80 متر، طول 140 متر و عرض 70 سانت عبور می کند و جالب بود که خود بچه ها به هم روحیه می دادند و بعضاً شده بود حدود 40 تا 50 نفر روی پل بین زمین و آسمان با تجهیزات کامل در حال عبور بودند و در شب عملیات به حول و قوه الهی بیش از 2000 رزمنده به سلامت از روی آن عبور کرده و به سمت دشمن حرکت کردند.
و جالب تر اینکه گروهی از اسرای عراقی را که عقب می آوردند فرمانده تیپ عراقی که در بین اسرا بود اعتراض می کرد که چرا ما را به بی راهه می برید؛ مسیری که به سمت نیروهای ایرانی می رود غیر از این مسیر است. وقتی فرمانده تیپ عراقی با اصرار زیاد ما به سمت ساحل می آمد دائم اصرار داشت به رزمنده ها بفهماند این مسیر راه به جائی ندارد.
اما وقتی به ساحل رودخانه رسید و نگاهش به پل افتاد، حیرت زده شد و گفت: همه چیز را فکر می کردیم الا این که ایرانی ها ریسکی به این بزرگی را انجام بدهند و پلی ابتکاری روی این رودخانه خروشان بزنند وعبور کنند
. عملیات بیتالمقدس ۲
این عملیات در تاریخ ۱۳۶۶/۱۰/۲۵ و با رمز «یا زهرا (س)» در منطقه شمال سلیمانیه و با هدف آزادسازی ارتفاعات غرب شهر ماووت عراق آغاز میشود.
در مرحله اول نیروهای سپاه با عبور از موانع طبیعی و مصنوعی بسیار سخت از قبیل کوههای صعبالعبور پوشیده از برف رودخانه خروشان قلاچولان، میادین متعدد مین، تلههای انفجاری، سنگرهای کمین و سیمهای خاردار یورش بی امان خود را به مواضع دشمن آغاز میکنند. در حالی که براثر بارندگی شدید رودخانه قلاچولان طغیان کرده بود و ۱/۵ متر برف نیز منطقه را سفید پوش کرده بود.
با هجوم رزمندگان اسلام نیروهای عراقی مستقر در ارتفاعات مشرف بر شهر ماووت پس از دادن تلفات زیاد راه فرار را در پیش میگیرند. رزمندگان با حمله به دشمن در دشت جنوبی ماووت و شکستن خطوط دفاعی آنها، تا عمق سه کیلومتری پیشروی و تعدادی از نیروهای دشمن را کشته و زخمی میکنند و نفرات باقیمانده از دشمن به مناطق اطراف میگریزند.
با روشنایی هوا اهداف از پیش تعیین شده در این عملیات حاصل میشود و سربازان شکست خورده عراق چشم امید خود را به آسمان میدوزند تا با کمک نیروی هوایی مانع پیروزی قوای اسلام شوند اما بارش برف مانع پرواز هر هواپیمایی میشود.
در دومین و در شرایط سخت سرما و یخبندان منطقه به مرحله اجرا در میآید. در این مرحله دره مهم قامیش همراه با ارتفاعات ۱۱۰۰، ۱۱۵۵، ۱۲۸۶، ۱۸۳۷ و ۱۷۸۷ آزاد میشوند.
رزمندگان در مرحله سوم و در شرایط سخت سرما و یخبندان منطقه با قلبی مملو از عشق و اراده ای پولادین از رودخانه عریض و خروشان ذابالصغیر و دیگر موانع میگذرند و بر دشمن یورش میبرند. طی این حمله قله ۱۷۷۵ از ارتفاعات ویسی و یال ارتباطی و قله ارتباطی ویولان به ویسی آزاد میشوند. شهر قلعه دیزهی عراق به همراه روستاهای گناو، عسیاوی و کنگاوی در دید مستقیم رزمندگان و جاده اصلی پاسگاه گناو به قلعه دیزه در تیررس آنها واقع میشود.
همچنین چند روستا و ارتفاع مهم کرکوک به تصرف رزمندگان در میآیند. رزمندگان موفق میشوند مقادیر قابل توجهی جنگ افزار و وسایل تدارکاتی و نظامی را به غنیمت بگیرند و بخش زیادی از آنها را منهدم سازند.
دشمن شکست خورده به خاطر شرایط نامساعد جوی موفق نمیشود از نیروی هوایی خود استفاده کند و تنها امیدش به نیروهای پیاده است که با جمع آوری نیروهای پراکنده چند پاتک پیاپی را به اجرا در میآورد. تمام پاتکهای دشمن با مقابله و ضد پاتک رزمندگان دفع شده و دشمن پس از دریافت ضربات سخت به عمق ۴۰ کیلومتری خاک خود عقب رانده میشود.
نتایج عملیات
مناطق آزاد شده:
آزادسازی بیش از ۴۰ ارتفاع از جمله ارتفاعات اورال، گلاله، هرمدان، بین دورا، شیخ محمد و
یولان و آزادی چندین روستای منطقه
تجهیزات منهدم شده دشمن:
دهها دستگاه تانک و نفربر
دهها قبضه خمپارهانداز و ضدهوایی
دهها دستگاه خودرو نظامی و مهندسی
غنایم:
۱۵ دستگاه تانک و نفربر
۷۶ قبضه خمپاره انداز
۱۷ قبضه توپ ضدهوایی
۷۵ دستگاه خودرو
تعداد زیادی انواع دستگاههای مخابراتی
مقدار زیادی انواع سلاح سبک و مهمات
تعداد کشته و زخمی دشمن:
بیش از ۴۵۰۰ نفر
تعداد اسرا: ۹۰۰ نفر.
منبع: کتاب کارنامه توصیفی عملیاتهای ۸ سال
دفاع مقدس از ص ۳۶۹ ؛ علی سمیعی | نمایندگی ولی فقیه در نیروی زمینی سپاه ۱۳۷۶.
==========
https://s33.picofile.com/file/8483226968/baba_hh2.jpg
===========
https://s33.picofile.com/file/8483226950/baba_hh1.jpg
==========
باسلام.وقت بخیر.
عباس تیموری
بهمن ۱۳۶۱ با رزمندگان بهابادی اعزام شدیم
حقیر آموزش ندیده بودم دوستان وهمکلاسان
به اهواز اعزام شدن و درعملیات والفجر مقدماتی شرکت کردن که اکثر همکلاسان اسیر شدن.
حقیر باتعدای از بچه ها از جمله امیربیگی و
عباس حاج عبداللهی به باغ خان رفتیم.
فکر کنم بعداز ۲۲ بهمن بود. یک شب با
اتوبوس خط واحد مارا به خیابان مهدی یزد
مرکز بسیج اوردن.
سپس ستون یک خط شدیم وبه منزل پدری
شهیدحسن انتظاری رفتیم.
خانه حیاط بزرگی داشت وآن شب.
شب عروسی شهید حسن انتظاری بود
بالباس سبز سپاه شروع کرد به صحبت کردن
جایتان خالی چای وبستنی پذیرایی شدیم
وحسن آقا گفت بچه ها شما اموزش دیده
وتازه نفس هستید ان شاالله عازم جبهه شوید
من هم هفته آینده می آیم.
درعملیات بدر از او خواسته بودن بخاطر شیمیایی محاسنش را کوتاه کند.
شهیدجواب داده بود
امشب مانند مولایم حضرت علی علیه السلام
محاسنم را با خون سرم رنگین خواهم کرد.
نثار روح بلندش صلوات برمحمدوآل
محمد.ص.
===========
https://s32.picofile.com/file/8481450034/67h_a4.jpg
===========
عکس مربوط به خاطره زیر است
حظور آیت الله ابوترابی در جبهه
در کنار آقای ابوترابی شهید محمد رضا دهقان
سمت راست حسین عبداللهیان(علی)، شهید علی اصغر امینی پور
سالن ورزشی سقز
شهریور ماه سال ۱۳۶۲
=======================
عملیات والفجر چهار
خاطره از حسین عبدالهیان(علی)
قسمت سوم
جای شهدای عملیات والفجر دو در این ورزشگاه خالی است. الان هم باید قدر دوستان جدید مان را بدانیم معلوم نیست بعد از این عملیات هر کدامشان آسمانی بشوند و از میان ما بروند. دو روز بعد ما را سازماندهی کردند و بر عکس دفعه قبل که همه بچه های یزد در یک گردان بودیم ایندفعه بچه های شیراز و اصفهان هم در گردان ما بودند. گردان ما تشکیل شد و نام گردان را انبیاء گذاشتند و فرمانده گردان ما برادر یوسفی از بچه های اصفهان بود و ما بچه های بهاباد همه در یک گردان و یک گروهان قرار گرفتیم و خوشحال بودیم که با هم هستیم فرمانده گروهان ها و دسته ها هم معرفی شدند فرمانده گروهان ما حسنعلی رضایی بود و فرمانده دسته مان مثل دفعه قبل شهید علی اصغر امینی پور بود باز هم من و اصغر در یک عملیات دیگر با هم بودیم با خاطراتی تازه آموزش نظامی ما دوباره در سقز شروع شد. روزها نیروها را به کوههای سقز می بردند و به بچه ها عملیات در منطقه کوهستانی را آموزش میدادند آنقدر ما را به کوهای سقز برده بودند و کوهنوردی کرده بودیم که پاهای مان تاول زده بود نیروهای گردان آموزش نظامی را در کوه های سقز میگذراندند و کلاسهای عقیدتی و اسلحه شناسی را در پارک جنگلی ورزشگاه زیر سایه درختان برگزار می کردند چند روزی می شد که از آمدن ما به سقز می گذشت یک روز که از کوه بر گشته بودیم و برای نماز جماعت مغرب و عشاء آماده می شدیم متوجه یک روحانی تازه وارد شدیم که در حال وضو گرفتن بود و آشنا بود وقتی جلو رفتیم تعجب کردیم بله درست دیده بودیم آیت الله ابو ترابی امام جمعه شهرمان بودند که به جبهه آمده بودند ما بچه های بهاباد بسیار خوشحال بودیم که در کنار ایشان هستیم و روحیه ای دو چندان گرفتیم با ایشان احوال پرسی کردیم و از شهرمان پرسیدیم دیگر امام جماعت پادگان مان ایشان بودند روحانی با صفا و با خلوص نیت و با روحیه خاص خودشان بعد از چند روز که ایشان نماز جماعت میخواندند و بعد از نماز سخنرانی میکردند چنان رزمندگان با ایشان خو گرفته بودند و ایشان را دوست داشتند که بعد از یک ماه که میخواستند از پادگان بروند همه رزمندگان چه یزدی چه شیرازی و چه اصفهانی همه ناراحت بودند و بعضی ها گریه می کردند.
================
https://s32.picofile.com/file/8481450042/68h_a5.jpg
===============
عکس مربوط به خاطره بالا از راست: شهید محمد رضا دهقان، حسین عبداللهیان(علی) آموزش نظامی طاقت فرسا در کوه های سقز که پاهای بچه ها تاول زده بود
================
ادامه دارد...