خاطره عباس تیموری از شهید حسن انتظاری

باسلام.وقت بخیر.

عباس تیموری 

بهمن ۱۳۶۱  با رزمندگان بهابادی اعزام شدیم

حقیر آموزش ندیده بودم دوستان وهمکلاسان

به اهواز اعزام شدن و درعملیات والفجر مقدماتی شرکت کردن که اکثر همکلاسان اسیر شدن.

حقیر باتعدای از بچه ها از جمله امیربیگی و

عباس حاج عبداللهی به باغ خان رفتیم.

فکر کنم بعداز  ۲۲ بهمن بود. یک شب با

اتوبوس خط واحد مارا به خیابان مهدی یزد

مرکز بسیج اوردن.

سپس ستون یک خط شدیم وبه منزل پدری

شهیدحسن انتظاری رفتیم.

خانه حیاط بزرگی داشت وآن شب.

شب عروسی شهید حسن انتظاری بود

بالباس سبز سپاه  شروع کرد به صحبت کردن

جایتان خالی چای وبستنی پذیرایی شدیم

وحسن آقا گفت بچه ها شما اموزش دیده 

وتازه نفس هستید ان شاالله عازم جبهه شوید

من هم هفته آینده می آیم.


درعملیات بدر از او خواسته بودن بخاطر شیمیایی محاسنش را کوتاه کند.

شهیدجواب داده بود

امشب مانند مولایم حضرت علی علیه السلام

محاسنم را با خون سرم رنگین خواهم کرد.

نثار روح بلندش صلوات برمحمدوآل

محمد.ص.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد